یکی از رفقا ی که مدت زیادی نیست که به سمت
استادی یکی از دانشگاههای تهران
خودمون نائل اومده نقل میکرد که ... :
سر یکی از کلاس هام توی دانشگاه x ، یه دختری بود
که دو - سه جلسه اول ،
ده دقیقه مونده بود کلاس تموم بشه ،
زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت :
استاد ! خسته نباشید !!!
البته منم به شیوه هم سنگر های دیگه !!!
به درس دادن ادامه میدادم
و عین خیالم نبود !
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش !
به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :
خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!
به جز منفجر شدن کلاس خنده ،
نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!
نتیجه اخلاقی : حواستون جمع استادای جوون دانشگاه باشه